|
 |
موضوعات |
 |
|
|
|
 |
نظرسنجی |
 |
|
|
نظر شما راجع به سایت شهدای ترکالکی امتداد چیست ؟
|
|
|
|
لینکدونی |
 |
|
|
|
 |
پربازدیدترین مطالب |
 |
|
|
|
 |
نویسندگان |
 |
|
|
|
 |
[Menu_Title] |
 |
|
|
|
|
 می دونید تو جبهه تعاون کجا بود..؟ محلی بود که بچه ها ساک شخصی خودشون رو تحویل می دادند و به جاش یه پلاک خوشگل می گرفتند. و بعد از اینکه می خواستند برن خونشون می رفتند تعاون پلاک رو تحویل می دادند و وسایل شخصیشون رو تحویل می گرفتند. بچه ها می دونید حدود شش هزار ساک هنوز که هنوزه داخل تعاون مونده و این یعنی اینکه هیچ وقت هیچ پلاکی برنگشته تا وسایلش رو تحویل بدن هیچ وقت... . یعنی شهید گمنام زنده کن دل مرده را با صلوات بر شهید گمنام!
برچسب ها :
شـش هـزار سـاک بـاقـی مـونـده در تـعـاون جـبـهـه ... ,
|
|
پنجشنبه 1402/09/09 سـاعـت 10:44 قبل از ظهر |
بـازدیـد : 844 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات 0 )
|
|
|
|
کجا؟ -میرم مزار شهدا یه فاتحه بخونم... اینو گفتم و راه افتادم ...ولی صدای آرومی تو دلم گفت: «چه دروغ گنده ای گفتی پسر! از کی تا حالا اموات برا زنده هاشون فاتحه می خونن؟!» وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٲتَۢاۚ بَلۡ أَحۡیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ/ 169آل عمران هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند مرده مپندار بلکه زنده اند و نزد پرودگارشان روزی میخورند
برچسب ها :
شـهـدا زنـده انـد و مـا ... ,
|
|
پنجشنبه 1402/09/09 سـاعـت 10:44 قبل از ظهر |
بـازدیـد : 821 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات 0 )
|
|
|
|
شـهـیـد شـده ، بـرای ایـن کـه بـرای مـن و تـو خـاکـریـز بـزنـه رفـیـق ...
چـهـره ایـن نـوجـوان رو خـوب بـبـیـن ،
هـر وقـت خـواسـتـی گـنـاهـی کـنـی ، یـا کـم کـاری
بـدون کـه اون دنـیـا بـایـد بـهـش جـواب بـدی ...
برچسب ها :
چـهـره ایـن نـوجـوان رو خـوب بـبـیـن ,
|
|
پنجشنبه 1402/09/09 سـاعـت 10:44 قبل از ظهر |
بـازدیـد : 733 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات 0 )
|
|
|
|
انگار از آسمان آتش می بارید.به شهید غلامی گقتم: «گروه را مرخص کنیم تا اوایل پاییز که هوا خنک تر می شود، برگردیم»گفت: «بگو عاشق نیستیم.» گفتم:«علی آقا!هوا خیلی گرم است.نمی شود تکان خورد.»گفت: «وقتی هواگرم است و تو می سوزی، مادر شهیدی که فرزندش در این بیایان افتاده است،دلش می شکند و می گوید:خدایا بچه ام در این گرما کجا افتاده است؟ همین دل شکستگی به تو کمک می کند تا به شهید برسی.»نتوانستم حرف دیگری بزنم. گوشی را گذاشتم،برگشتم و گفتم:«بچه ها،اگر از گرما بی جان هم شویم،باید جستجو را ادامه دهیم.» پس از نماز ظهر کار را شروع کردیم.تا ساعت نه صبح هر چه آب داشتیم،تمام شد.بالای ارتفاع 175شرهانی،چشم هایمان از گرما دیگر جایی درا نمی دید.به التماس نالیدیم: خـدایـا تـورا بـه دل شـکـسـتـه ی مـادران شـهـیـد ...
در کـف شـیـار چـیـزی بـرق زد پـلـاک بـود ...
برچسب ها :
خـاطـره : ღღ بـگـو عـاشـق نـیـسـتـیـم ღღ ,
|
|
پنجشنبه 1402/09/09 سـاعـت 10:44 قبل از ظهر |
بـازدیـد : 785 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات 0 )
|
|
|
|
شـب جـمـعـه بـود
بـچـه هـا جـمـع شـده بـودنـد تـو سـنـگـر بـرای دعـای کـمـیـل
چـراغـارو خـامـوش کـردنـد
مـجـلـس حـال و هـوای خـاصـی گـرفـتـه بـود هـر کـسـی
زیـر لـب زمـزمـه مـی کـرد و اشـک مـیـریـخـت
یـه دفـعـه آومـد گـفـت اخـوی بـفـرما
عـطـر بـزن ... ثـواب داره
اخـه الـان وقـتـشـه ؟
بـزن اخـوی ... بـو بـد مـیـدی .. امـام زمـان نـمـیـاد تـو مـجـلـسـمـونـا
بـزن بـه صـورتـت کـلـی هـم ثـواب داره
بـعـد دعـا کـه چـراغـا رو روشـن کـردنـد
صـورت هـمـه سـیـاه بـود
تـو عـطـر جـوهـر ریـخـتـه بـود ...
بـچـه هـا م یـه جـشـن پـتـوی حـسـابـی بـراش گـرفـتـنـد .
========================
در کـوی نـیـکـنـامـان مـا را گـذر نـدادنـد
گـر تـو نـمـی پـسـنـدی تـغـیـیـر ده قـضـا را
برچسب ها :
خـاطـرت طـنـز در جـبـهـه : اخـوی عـطـر بـزن ثـواب داره ... ,
|
|
پنجشنبه 1402/09/09 سـاعـت 10:44 قبل از ظهر |
بـازدیـد : 916 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات 0 )
|
|
|
|
|
|
شنبه 1391/04/24 سـاعـت 14:00 بعد از ظهر |
بـازدیـد : 1032 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات 0 )
|
|
|
|
اشتباه نکنید من نمیخوام ضد یه تیم و طرفدار یه تیم دیگه باشم این تیتر فقط مربوطه به یه داستان جالبه .خاطره ای از یکی از رزمندگان:شهر فاو تازه فتح شده بود و سربازان دشمن گروه گروه تسلیم می شدند.من و دوستم علی ناهیدی از یک هفته قبل از عملیات باهم حرف نمی زدیم. شاید علتش خیلی عجیب و غریب باشد. ما، سر تیم های فوتبال استقلال و پرسپولیس دعوایمان شده بود. من استقلالی بودم و علی پرسپولیسی. یک هفته قبل از عملیات در سنگر طبق معمول داشت یم با هم کرکری می خواندیم و از تیم های مورد علاقه مان حمایت می کردیم که بحثمان جدی شد. علی زد به پروین و یک نفس گفت: شیش، شیش، شیش تایی هاش. منظور او از حرف، یادآوری بازی ای بود که پرسپولیس شش تا گل به استقلال زده بود. من هم کم آوردم و به مربیان پرسپولیس بد و بیراه گفتم. بعد هم قهر کردیم و سر سنگین شدیم . حالا دلم پیش علی مانده بود. از شب قبل و پس از شروع عملیات دیگر علی را ندیده بودم دلم هزار راه رفته بود. هی فکر می کردم نکند علی شهید یا اسیر شده باشد و نکند بد جوری مجروح شده باشد. ای خدا اگر چیزیش شده باشد من جواب ننه، باباش را چی بدهم. دیگر داشتم رسماً گریه می کردم که یک دفعه دیدم بچه ها می خندند و هیاهو می کنند از سنگر آمدم بیرون و اشک هایم را پاک کردم. یک هو شنیدم عده ای با لهجه فارسی شعار می دهند که: پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ! سرم را چرخاندم به طرف صدا. باورم نمی شد. ده ها اسیر عراقی، پابرهنه و شعار گویان به طرفمان می آمدند. پیشاپیش آنان، علی سوار شانه های یک درجه دار سبیل کلفت عراقی بود و یک پرچم سرخ را تکان می داد و عراقی ها هم با دستور او شعار می دادند: پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ! باور کنید بار اول و آخر در عمرم بود که به این شعار، حسابی از ته دل خندیدم و شاد شدم. دویدم به استقبال. علی با دیدن من، از قلمدوش درجه دار عراقی پرید پایین و بغلم کرد. تند تند صورتش را بوسیدم؛ علی هم صورتم را بوسید و خنده کنان گفت: می بیبنی اکبر، حتی عراقی ها هم طرفدار پرسپولیس هستند. هر دو غش غش خندیدیم. عراقی که نمی دانستند دارند چه شعاری می دهند با ترس و لرز همچنان فریاد می زدند: پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ!
برچسب ها :
خـاطـره شـیـریـن و طـنـز : بـا عـرض مـعـذرت ( پـرسـپـولـیـس هـورا اسـتـقـلـال سـوراخ ) ,
|
|
پنجشنبه 1402/09/09 سـاعـت 10:44 قبل از ظهر |
بـازدیـد : 887 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات 0 )
|
|
|
|
بعد از عملیات محرم، دشمن به خاطر بازپس گیری مناطقی که از دست داده بود، چند بار پاتک کرد که با مقاومت خوب و جانانه بچهها روبرو شد و عقب نشینی کرد.بعد از این که آتش دشمن کمی فروکش کرد بچهها از این فرصت استفاده کردند و روبروی پل زبیدات مشغول استراحت شدند. من هم به اتفاق یکی از برادرهای آرپیجی زن مشغول استراحت شدم.همینطور که استراحت میکردم چشمم به آرپیجی اش افتاد. با دیدن آرپیجی تصمیم گرفتم که تیراندازی با آن را یاد بگیرم. برای همین به دوستم گفتم: خیلی دوست دارم با آرپیجی کار کنم و با آن تیر اندازی کنم. از او خواستم که کار با آن را به من بیاموزد. ایشان با آن که خیلی خسته بود دست رد به سینهام نزد و قبول کرد، کار با آرپیجی را برایم توضیح دهد...وقتی نحوه کار با آرپیجی را یاد گرفتم، دل تو دلم نبود. موشک آرپیجی را روی آن نصب کرد و توضیحات لازم را به من متذکر شد و آرپیجی را به من داد. آرپیجی را توی دستم گرفتم و برای تمرین تیراندازی کمی از بچهها فاصله گرفتیم. با هم دنبال چیزی میگشتیم تا آن را مورد هدف قرار دهیم. همین طور که میگشتیم چشمم به یک الاغ افتاد.خندیدم و گفتم: بیا ببین چی پیدا کردم. وقتی ایشان الاغ را دید زد زیر خنده و گفت: محمد حسابش را بگذار کف دستش تا دیگر این طرفها پیدایش نشود.من هم الاغ را نشانه گرفتم و ماشه را چکاندم. موشک شلیک شد. موشک نرسیده به الاغ داخل شیار افتاد و منفجر شد. با انفجار موشک آرپیجی متوجه شدم یک عده از نیروهای عراقی پا به فرار گذاشتند. با دیدن نیروهای عراقی فهمیدم که آنها قصد غافلگیر کردن بچهها را داشتند که به خواست خداوند الاغ نقشههای آنان را برملا کرد.راوی : سـیـد مـحـمـد هـاشـمـیـان
برچسب ها :
خـاطـره شـیـریـن و طـنـز : الـاغـی کـه عـمـلـیـات عـراقـی هـا را لـو داد ,
|
|
پنجشنبه 1402/09/09 سـاعـت 10:44 قبل از ظهر |
بـازدیـد : 878 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات 0 )
|
|
|
|
در طول دوماه جنگ تقریبا17500کیلومتر مربع از خاک کشورمان اشغال شد در طول هشت سال دفاع مقدس بیشتر از 200هزار نفر شهید شدند در بدن انسان سالم تقریبا5/5نیم لیتر خون وجود دارد مساحت کف دست انسان تقریبا 76سانتی متر مربع است حال حساب کنید : برای پس گرفتن هر وجب این خاک چقدر خون ریخته شده ؟؟ جواب: برای هر وجب خاک ایران ، تقریبا 51 قطره خون شهید داده شده. حال ! ما شرمنده شهداییم؟؟ یا مدیون شهدا؟؟ چرا؟
برچسب ها :
مـا شـرمـنـده شـهـدا هـسـتـیـم یـا مـدیـون شـهـدا ؟ ,
|
|
یکشنبه 1391/04/04 سـاعـت 21:00 بعد از ظهر |
بـازدیـد : 833 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات 0 )
|
|
|
|
دعوا شده بود ، آقا امیرالمومنین(ع) رسید گفت: آقای قصاب ولش کن بزار بره گفت: به تو ربطی نداره دستشو برد بالا ، محکم گذاشت تو صورت علی(ع) . آقا سرشو انداخت پایین رفت . مردم ریختن ، گفتن فهمیدی کیو زدی ؟ گفت: نه فضولی میکرد زدمش . گفتن: زدی تو گوش علی(ع) ، خلیفه مسلمین . ساتورو برداشت دستشو قطع کرد ، گفت: دستی که بخوره تو صورت علی(ع) دیگه مال من نیست . امام زمان(عج) گفت هر موقع گناه میکنی یه سیلی تو صورت من میزنی صورت آقا رو کبود کردی یا نه ؟؟؟ الهی ! آبروی مرا به خاطر گناهان پنهانی ام مبر . (دعای کمیل)
برچسب ها :
صـورت آقـا رو کـبـود کـردی یـا نـه ؟؟؟ ,
|
|
پنجشنبه 1402/09/09 سـاعـت 10:44 قبل از ظهر |
بـازدیـد : 866 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات 0 )
|
|
|
|
 |
اطلاعات |
 |
|
|
آمار کاربران
افراد آنلاین : 1
اعضای آنلاین : 0
تعداد اعضا : 0
آمـار بـازدیـد سـایـت
بـازدیـد امـروز : 202 نـفـر
بـاردیـد دیـروز : 523 نـفـر
بـازدیـد هـفـتـه : 1,443 نـفـر
بـازدیـد مـاه : 9,198 نـفـر
بـازدیـد سـال : 70,534 نفر
بازدید کلی : 1,206,007 نفر
کـل مـطـالـب سـایـت : 386
کـل نـظـرات : 253
تـاریـخ : پنجشنبه 09 آذر 1402
آی پی شما : 44.220.249.141
مرورگر شما :
سیستم عامل :
|
|
 |
لینک دوستان |
 |
|
|
|
 |
امکانات |
 |
|
|
|
 |
لیست صفحات |
 |
|
|
|
 |
آرشیو مطالب |
 |
|
|
|
 |
عضویت سریع |
 |
|
|
|
|