|
 |
موضوعات |
 |
|
|
|
 |
نظرسنجی |
 |
|
|
نظر شما راجع به سایت شهدای ترکالکی امتداد چیست ؟
 لطفا صبر کنید ...
|
|
|
|
لینکدونی |
 |
|
|
|
 |
پربازدیدترین مطالب |
 |
|
|
|
 |
نویسندگان |
 |
|
|
|
 |
[Menu_Title] |
 |
|
|
|
|
|
|
پنج شنبه 16 / 09 / 1391 سـاعـت 3:34بعد از ظهر |
بـازدیـد : 1382 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات )
|
|
|
|
مـنـاجـات بـا شـهـدا 
.................................................. . شهید علمدار
چقدر سخت است حال عاشقی که نمیداند محبوبش نیز هوای او را دارد یا نه .
ای شهیدان، از همان لحظهای که تقدیر ما را از شما جدا کرد یاد شما، خاطرههای دنیای پاک شما امید حیاتمان گشته . ما به عشق شما زندهایم و به امید وصل کوی شما زندهایم . اما شما، شما علی الظاهر دلیلی ندیدید که اوقات پر اجرتان را صرف ما کنید. چه بگوییم؟ راستی چگونه حرف دلمان را فریاد کنیم که بدانید بر ما چه میگذرد ؟ مگر خودتان نمیگفتید که ستونهای شب عملیات ستون گردان نیست، ستون عشق است، ستون دلهای سوخته ایست که با خمیر مایهی اشک و سوز به هم گره خورده است...

پـیـشـنـهـاد مـیـدم حـتـمـا گـوش کـنـیـد عـلـی الـخـصـوص اونـایـی کـه جـامـونـدنـد ...
|
|
پنج شنبه 16 / 09 / 1391 سـاعـت 3:32بعد از ظهر |
بـازدیـد : 802 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات )
|
|
|
|

عـکـس نـوشـت : باید گذشتن از دنیا به آسانی باید مهیا شد از بهر قربانی با چهره خونین سوی حسین(ع) رفتن زیبا بود این سان معراج انسانی .
پـی نـوشـت: حضرت علی (ع) میفرمایند: بگذار و بگذر ، ببین و دل مباز ، چشم بینداز و دل مبند ، که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت .
بـی ربـط : به کسانی که پشت سرتان حرف می زنند بی اعتنا باشید، آنها به همان جا تعلق دارند ، دقـیـقـا " پـشـت سـرتـان "
|
|
پنج شنبه 16 / 09 / 1391 سـاعـت 3:30بعد از ظهر |
بـازدیـد : 2545 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات )
|
|
|
|
پیکر سرلشکر « خلبان شهید محمد صالحی » نخستین خلبان شهید دفاع مقدس بعد از 32 سال انتظار همسر و تنها فرزندش کشف شد و به همراه شهدای تازه تفحص شده به میهن اسلامی باز میگردد.

|
|
پنج شنبه 16 / 09 / 1391 سـاعـت 3:27بعد از ظهر |
بـازدیـد : 629 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات )
ادامـه مـطـلـب ...
|
|
|
|
شـهـیـد مـهـدی زیـن الـدیـن
 عـرق شـرمِ دلـم بـود کـه از چـشـمـم ریـخـت
ورنـه بـر کشتــهء تـو گـریــه روا نـیـسـت مـرا ...
|
|
جمعه 05 / 08 / 1391 سـاعـت 7:2بعد از ظهر |
بـازدیـد : 627 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات )
|
|
|
|
|
|
پنج شنبه 20 / 7 / 1391 سـاعـت 12:08:قبل از ظهر |
بـازدیـد : 778 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات )
|
|
|
|
|
|
چهار شنبه 19 / 07 / 1391 سـاعـت 0:0قبل از ظهر |
بـازدیـد : 896 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات )
ادامـه مـطـلـب ...
|
|
|
|
|
|
پنج شنبه 13 / 07 / 1391 سـاعـت 11:0قبل از ظهر |
بـازدیـد : 1098 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات )
ادامـه مـطـلـب ...
|
|
|
|
|
|
چهار شنبه 22 / 06 / 1391 سـاعـت 5:0قبل از ظهر |
بـازدیـد : 873 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات )
ادامـه مـطـلـب ...
|
|
|
|
 می دونید تو جبهه تعاون کجا بود..؟ محلی بود که بچه ها ساک شخصی خودشون رو تحویل می دادند و به جاش یه پلاک خوشگل می گرفتند. و بعد از اینکه می خواستند برن خونشون می رفتند تعاون پلاک رو تحویل می دادند و وسایل شخصیشون رو تحویل می گرفتند. بچه ها می دونید حدود شش هزار ساک هنوز که هنوزه داخل تعاون مونده و این یعنی اینکه هیچ وقت هیچ پلاکی برنگشته تا وسایلش رو تحویل بدن هیچ وقت... . یعنی شهید گمنام زنده کن دل مرده را با صلوات بر شهید گمنام!
برچسب ها :
شـش هـزار سـاک بـاقـی مـونـده در تـعـاون جـبـهـه ... ,
|
|
پنج شنبه 16 / 6 / 1391 سـاعـت 8:بعد از ظهر |
بـازدیـد : 674 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات )
|
|
|
|
کجا؟ -میرم مزار شهدا یه فاتحه بخونم... اینو گفتم و راه افتادم ...ولی صدای آرومی تو دلم گفت: «چه دروغ گنده ای گفتی پسر! از کی تا حالا اموات برا زنده هاشون فاتحه می خونن؟!» وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٲتَۢاۚ بَلۡ أَحۡیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ/ 169آل عمران هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند مرده مپندار بلکه زنده اند و نزد پرودگارشان روزی میخورند
برچسب ها :
شـهـدا زنـده انـد و مـا ... ,
|
|
چهار شنبه 15 / 6 / 1391 سـاعـت 5:بعد از ظهر |
بـازدیـد : 646 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات )
|
|
|
|
شـهـیـد شـده ، بـرای ایـن کـه بـرای مـن و تـو خـاکـریـز بـزنـه رفـیـق ...
چـهـره ایـن نـوجـوان رو خـوب بـبـیـن ،
هـر وقـت خـواسـتـی گـنـاهـی کـنـی ، یـا کـم کـاری
بـدون کـه اون دنـیـا بـایـد بـهـش جـواب بـدی ...
برچسب ها :
چـهـره ایـن نـوجـوان رو خـوب بـبـیـن ,
|
|
جمعه 27 / 5 / 1391 سـاعـت 6:بعد از ظهر |
بـازدیـد : 594 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات )
|
|
|
|
انگار از آسمان آتش می بارید.به شهید غلامی گقتم: «گروه را مرخص کنیم تا اوایل پاییز که هوا خنک تر می شود، برگردیم»گفت: «بگو عاشق نیستیم.» گفتم:«علی آقا!هوا خیلی گرم است.نمی شود تکان خورد.»گفت: «وقتی هواگرم است و تو می سوزی، مادر شهیدی که فرزندش در این بیایان افتاده است،دلش می شکند و می گوید:خدایا بچه ام در این گرما کجا افتاده است؟ همین دل شکستگی به تو کمک می کند تا به شهید برسی.»نتوانستم حرف دیگری بزنم. گوشی را گذاشتم،برگشتم و گفتم:«بچه ها،اگر از گرما بی جان هم شویم،باید جستجو را ادامه دهیم.» پس از نماز ظهر کار را شروع کردیم.تا ساعت نه صبح هر چه آب داشتیم،تمام شد.بالای ارتفاع 175شرهانی،چشم هایمان از گرما دیگر جایی درا نمی دید.به التماس نالیدیم: خـدایـا تـورا بـه دل شـکـسـتـه ی مـادران شـهـیـد ...
در کـف شـیـار چـیـزی بـرق زد پـلـاک بـود ...
برچسب ها :
خـاطـره : ღღ بـگـو عـاشـق نـیـسـتـیـم ღღ ,
|
|
پنج شنبه 5 / 5 / 1391 سـاعـت 8:بعد از ظهر |
بـازدیـد : 611 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات )
|
|
|
|
شـب جـمـعـه بـود
بـچـه هـا جـمـع شـده بـودنـد تـو سـنـگـر بـرای دعـای کـمـیـل
چـراغـارو خـامـوش کـردنـد
مـجـلـس حـال و هـوای خـاصـی گـرفـتـه بـود هـر کـسـی
زیـر لـب زمـزمـه مـی کـرد و اشـک مـیـریـخـت
یـه دفـعـه آومـد گـفـت اخـوی بـفـرما
عـطـر بـزن ... ثـواب داره
اخـه الـان وقـتـشـه ؟
بـزن اخـوی ... بـو بـد مـیـدی .. امـام زمـان نـمـیـاد تـو مـجـلـسـمـونـا
بـزن بـه صـورتـت کـلـی هـم ثـواب داره
بـعـد دعـا کـه چـراغـا رو روشـن کـردنـد
صـورت هـمـه سـیـاه بـود
تـو عـطـر جـوهـر ریـخـتـه بـود ...
بـچـه هـا م یـه جـشـن پـتـوی حـسـابـی بـراش گـرفـتـنـد .
========================
در کـوی نـیـکـنـامـان مـا را گـذر نـدادنـد
گـر تـو نـمـی پـسـنـدی تـغـیـیـر ده قـضـا را
برچسب ها :
خـاطـرت طـنـز در جـبـهـه : اخـوی عـطـر بـزن ثـواب داره ... ,
|
|
سه شنبه 3 / 5 / 1391 سـاعـت 7:بعد از ظهر |
بـازدیـد : 693 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات )
|
|
|
|
|
|
چهار شنبه 28 / 04 / 1391 سـاعـت 1:0بعد از ظهر |
بـازدیـد : 661 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات )
ادامـه مـطـلـب ...
|
|
|
|
|
|
شنبه 24 / 04 / 1391 سـاعـت 2:0بعد از ظهر |
بـازدیـد : 871 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات )
|
|
|
|
اشتباه نکنید من نمیخوام ضد یه تیم و طرفدار یه تیم دیگه باشم این تیتر فقط مربوطه به یه داستان جالبه .خاطره ای از یکی از رزمندگان:شهر فاو تازه فتح شده بود و سربازان دشمن گروه گروه تسلیم می شدند.من و دوستم علی ناهیدی از یک هفته قبل از عملیات باهم حرف نمی زدیم. شاید علتش خیلی عجیب و غریب باشد. ما، سر تیم های فوتبال استقلال و پرسپولیس دعوایمان شده بود. من استقلالی بودم و علی پرسپولیسی. یک هفته قبل از عملیات در سنگر طبق معمول داشت یم با هم کرکری می خواندیم و از تیم های مورد علاقه مان حمایت می کردیم که بحثمان جدی شد. علی زد به پروین و یک نفس گفت: شیش، شیش، شیش تایی هاش. منظور او از حرف، یادآوری بازی ای بود که پرسپولیس شش تا گل به استقلال زده بود. من هم کم آوردم و به مربیان پرسپولیس بد و بیراه گفتم. بعد هم قهر کردیم و سر سنگین شدیم . حالا دلم پیش علی مانده بود. از شب قبل و پس از شروع عملیات دیگر علی را ندیده بودم دلم هزار راه رفته بود. هی فکر می کردم نکند علی شهید یا اسیر شده باشد و نکند بد جوری مجروح شده باشد. ای خدا اگر چیزیش شده باشد من جواب ننه، باباش را چی بدهم. دیگر داشتم رسماً گریه می کردم که یک دفعه دیدم بچه ها می خندند و هیاهو می کنند از سنگر آمدم بیرون و اشک هایم را پاک کردم. یک هو شنیدم عده ای با لهجه فارسی شعار می دهند که: پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ! سرم را چرخاندم به طرف صدا. باورم نمی شد. ده ها اسیر عراقی، پابرهنه و شعار گویان به طرفمان می آمدند. پیشاپیش آنان، علی سوار شانه های یک درجه دار سبیل کلفت عراقی بود و یک پرچم سرخ را تکان می داد و عراقی ها هم با دستور او شعار می دادند: پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ! باور کنید بار اول و آخر در عمرم بود که به این شعار، حسابی از ته دل خندیدم و شاد شدم. دویدم به استقبال. علی با دیدن من، از قلمدوش درجه دار عراقی پرید پایین و بغلم کرد. تند تند صورتش را بوسیدم؛ علی هم صورتم را بوسید و خنده کنان گفت: می بیبنی اکبر، حتی عراقی ها هم طرفدار پرسپولیس هستند. هر دو غش غش خندیدیم. عراقی که نمی دانستند دارند چه شعاری می دهند با ترس و لرز همچنان فریاد می زدند: پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ!
برچسب ها :
خـاطـره شـیـریـن و طـنـز : بـا عـرض مـعـذرت ( پـرسـپـولـیـس هـورا اسـتـقـلـال سـوراخ ) ,
درباره :
[Post_Cat_Title] ,
|
|
پنج شنبه 22 / 4 / 1391 سـاعـت 00:25:قبل از ظهر |
بـازدیـد : 717 |
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی |
( نـظـرات )
|
|
|
|
 |
اطلاعات |
 |
|
|
آمار کاربران
افراد آنلاین : 4
اعضای آنلاین : 0
تعداد اعضا : 44
آمـار بـازدیـد سـایـت
بـازدیـد امـروز : 46 نـفـر
بـاردیـد دیـروز : 423 نـفـر
بـازدیـد هـفـتـه : 469 نـفـر
بـازدیـد مـاه : 8,604 نـفـر
بـازدیـد سـال : 8,604 نفر
بازدید کلی : 873,653 نفر
کـل مـطـالـب سـایـت : 383
کـل نـظـرات : 253
تـاریـخ : سه شنبه 30 دی 1399
آی پی شما : 18.207.108.182
مرورگر شما :
سیستم عامل :
|
|
 |
لینک دوستان |
 |
|
|
|
 |
امکانات |
 |
|
|
|
 |
لیست صفحات |
 |
|
|
|
 |
آرشیو مطالب |
 |
|
|
|
 |
عضویت سریع |
 |
|
|
|
|